همه چی جز هیچی
 
 
جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:44 ::  نويسنده : Mr.SAM

 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:25 ::  نويسنده : Mr.SAM

A man was praying to god .  
مردی داشت دعا میکرد...

He said, "God؟"
او گفت: خدایا
God responded, "Yes?"
خدا جواب داد: بله
And the Guy said, "Can I ask a question?"
و مرد پرسید: میتونم یه سوال بپرسم؟
"Go right ahead", God said.
خدا جواب داد: بفرما
"God, what is a million years to you?"
خدایا،یک میلیون سال در نظرت چقدره؟
God said, "A million years to me is only a second."
خدا گفت: یک میلیون سال در نظر من یک ثانیه هست.
The man wondered.
مرد شگفت زده شد.
Then he asked, "God, what is a million dollars worth to you?"
بعد پرسید: خدایا یک میلیون دلار در نظرت چقدره؟
God said, "A million dollars to me is a penny."
 خدا جواب داد: یک میلیون دلار به نظرم یک پنی است. 
So the man said, "God can I have a penny?"
پس مرد گفت: خدایا ، آیا میتونم یک پنی داشته باشم؟
And God cheerfully said,
و خدا با خوشروئی گفت،
"Sure!...... .just wait a second."

حتما!.....فقط یک ثانیه صبر کن. 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:10 ::  نويسنده : Mr.SAM

 



جمعه 18 آبان 1391برچسب:, :: 23:54 ::  نويسنده : Mr.SAM

 

در این پست چند لطیفه سالم گذاشتم تا باهم سالم بخندیم:

۱-دیوانه ای در کنار استخر ایستاده بود و مرتبا میگفت: سه ... سه... سه...

یکی پیش او آمد و از او پرسید این شمردن ها برای چیست؟ دیوانه او را هل داد و در آب انداخت ادامه داد: چهار... چهار.. چهار...

۲-شبی دزدی در مسجد مشغول جمع کردن فرشهای مسجد بود، از قضا خادم مسجد که به حیاط آمده بود آب دهانی بر زمین انداخت، دزد با مشاهده ی این صحنه رو به خادم کرد و با صدای بلند گفت: حیف که دستم بند است و گرنه حالیت میکردم که آب دهان انداختن به حیاط خانه ی خدا چه معنی داره!

۳-معلم خطاب به شاگرد : پرویز بگو ببینم وقتی میگوییم من حمام می روم، تو حمام می روی، او حمام می رود، این چه زمانی است؟  

آقا اجازه: این که سوال نداره،روز جمعه است دیگه...

 ۴ -سوال: بگو ببینم چه مردی موفق تره؟

ج جواب :مردی که درآمدش بیشتر از خرج زنش باشه.

۵ -در یک میهمانی مجلل میزبان از محمود خان که صدای خوبی داشت خواست که یک دهن آواز بخواند.

محمود خان گفت : دیر وقت است، صدایم باعث زحمت همسایه ها میشه.

صاحب خانه گفت: عیبی نداره، سگ اونا هم هرشب تا صبح پارس میکنه و باعث زحمت ما میشه!

۶-زنی زشت رو به ازدواج نابینایی در آمد. زن پیوسته از زیبایی خود تعریف می نمود و می گفت: افسوس که تو از نعمت دیده محروم هستی و نمی توانی مرا ببینی.

شوهر سرانجام از تعریف های زن به ستوه آمد و گفت: ای خانم اگرچه در وصف خود میگویی راست بود، بینایان نمی گذاشتند تو برای من بمانی.

7-بدبختی این نیست که زن آشپزی بلد باشه و غذا نپزد، بدبختی آن است که زن آشپزی بلد نباشه وغذا بپزد!

۸-روزی از پسر بچه ای پرسیدند: تا کلاس چندم درس خوانده ای؟

گفت دوم.

پرسیدند: چرا درست را ادامه ندادی؟ گفت: کلاس اول را که خواندم، پدرم مرد. کلاس دوم را که خواندم مادرم مرد. ترسیدم که اگه کلاس سوم را بخوانم خودم بمیرم!

۹- پزشکی از خانم پرستار پرسید: امروز قلب شما چطور است؟ 

خیلی خوب دکتر، حتی سه مرتبه به من پیشنهاد ازدواج داده است.

۱۰- دختره از دوستش میپرسه راستی بگو ببینم چطور شد میان این همه خواستگار که برات آمد این یکی که باستان شناسه را انتخاب کردی؟

جواب داد: بی دلیل هم نیست، آخه او تنها مردی است که هرچه از سنم بیشتر میگذره در نظرش ارزش بیشتری خواهم داشت.

چطور؟

یعنی بصورت عتیقه به من نگاه میکنه دیگه...

۱۱- شخصی بهلول را در قبرستان دید از او پرسید: چه میکنی؟ بهلول گفت: همنشینی میکنم با جماعتی که مرا اذیت نمی کنند و اکر از آخرت غفلت کنم مرا یاد آوری و تذکر می دهند،و اگر از آن ها دور شوم غیبت مرا نمیکنند.

۱۲-بارک ا... پسرم که پوست پرتقالت را کف اتوبوس نرختی، من بچه خوب و با تربیت را خیلی دوست دارم حالا بگو ببینم عزیزم پوست پرتقالت کجا انداختی؟ پسر: پوست پرتقال را انداختم تو جیب این آقاهه!  

۱۳-مردی کنار خیابان ایستاده بود و مرتب میگفت سیزده،سیزده. عابری رسید و گفت: سیزده چی؟ گفت: چهارده،چهارده. دیگری آمد و پرسید چهارده چی؟ گفت: پانزده پانزده. از او سوال کردند : چی مشماری: گفت فضول ها را!!

14-بچه: مامان نهار چی داریم؟ مادر باعصبانیت: زهر مار بچه : آخ جون از شر املت راحت شدیم.

                                                                                                                                    شاد باشید



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : Mr.SAM

گاو شما بلده از این کارا بکنه ؟!



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 14:24 ::  نويسنده : Mr.SAM



مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند !

هر انسان تا 8 دقیقه بعد از قطع گردنش هنوز به هوش است

قلب میگو در سر آن واقع است !

حس بویایی مورچه با سگ برابری می كند !

قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند !

چشم انسان معادل یك دوربین 135 مگا پیكسل عمل می كند !

سرعت عطسه یك انسان برابر است با 160 كیلومتر در ساعت

شما نمیتوانید با حبس کردن نفستان خودکشی کنید.

ستاره دریایی مغز ندارد.

روز تولد شما حداقل با 9 میلیون نفر دیگر یکی است.

قلب انسان می‌تواند خون را 10 متر به بیرون پرتاب کند.

فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از 116 سال عمر می‌کن

تنها غذایی که فاسد نمیشود عسل است

اسم تمام قاره‌ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان میاب

محال است که آرنجتان را بلیسید

داوینچی همزمان با یك دست می نوشت و با یك دست نقاشی می كرد



- اگر تمام رگ های خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا 97000 کیلومتر می شود.

- - بیشترین ضربان قلب را قناری ها با1000بار در دقی

- - هر تکه کاغذ را نمی توان بیش از 9 بار تا کرد.

- - امریکا تا 50 میلیون سال دیگر دو نیم خواهد شد.

- - عدد 2520 را می توان بر اعداد 1 تا10 تقسیم نمود بدون آنکه خارج قسمت کسری داشته باشد.

- - یک لیتر سرکه در زمستان سنگین تر از تابستان است.

- - 30 برابر مردمی که امروزه بر سطح زمین زندگی می کنند در زیر خاک مدفون شده اند.

- - آیا می دانید ۶۰٪ از ماهواره های جهان نظامی و ۴۰٪ بقیه غیرنظامی است.

- گر جمعيت چين به شكل يك صف از مقابل شما راه بروند، اين صف به خاطر سرعت توليد مثل هيچ‌وقت تمام نخواهد شد

- چشم‌هاي شترمرغ از مغزش بزرگتر است.

- گر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فرياد بزنيد، انرژي صوتي لازم براي گرم كردن يك فنجان قهوه را توليد كرده‌ايد.

- هيچ‌وقت نميتواني با چشمان باز عطسه كني.

- اگر سر سوسک را قطع کنید مشاهده می کنید که چهارده الی بیست روز زنده می ماند!

- . ارتفاع برج ایفل در طول سال بر اثر گرما و سرما شانزده سانتی متر تغییر می کند.

- خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفه‌جویی کند.

- دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید می‌کند

- فقط با از دست دادن یک درصد از آب بدن، احساس تشنگی می‌کنیم!

- آيا ميدانستي که زرافه تار صوتي ندارد و لال است و نميتواند هيچ صدايي از خود در آورد ؟!

- آيا ميدانستي که روباهها همه چيز را خاكستري ميبينند ؟!

- آيا ميدانستي که قدرت بينايي جغد 82 برابر قدرت ديد انسان است ؟!

- آيا ميدانستي که وزن اسكلت انسان بالغ سيزده تا پانزده كيلوگرم است ؟!

- آيا ميدانستي که ميزان انرژي كه خورشيد در يك ثانيه توليد ميكند ، براي توليد برق مورد نياز تمام كشورهاي جهان به مدت يك ميليون سال كافي است ؟!

- آيا ميدانستي که در برج ايفل دو ميليون و نيم پيچ به كار رفته است ؟!

- آيا ميدانستي که طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست ؟!



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 14:3 ::  نويسنده : Mr.SAM

یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!


با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم


تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه آدم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زودتر از موقع نمرده باشه


زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف ف سالمه یا نه


صبح رفتم کنکور بدم. مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم اینجا برم دستشویی


ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده، واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بغل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم


رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم


رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!


ساعت 5-4 صبح زنگ زده. گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم. میگه خواب بودی؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته


خونه مون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟ میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم


برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم


تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!


بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.
پـَـَـ نــه پـَـَــــ نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف تشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم


داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت. همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم


به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!


رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟ میگه برا کباب؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می خوام


کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه 



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 13:53 ::  نويسنده : Mr.SAM

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:



دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می‌گفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

اینطوری تعریف میکنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.

دیگه بارون حسابی تند شده بود. با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد. من هم بی معطلی پریدم توش. اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!! خیلی ترسیدم! داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود.

نمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم. تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین. بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم، وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند! یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد:

ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار شده بود!!!؟ 



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 13:51 ::  نويسنده : Mr.SAM

از بوی گلاب بدم می آید ، همون آب معدنی کفایت می کند ، نگید این رانی هلو دوست داشت ، سنگ قبرش رو با رانی بشوریمااا، من از مورچه ها دل خوشی ندارم!


آقایون فامیل ، به خاطر من سه متر ریش نزارید !

خانوم های فامیل ، خواهشا بالای سر قبرم جیغ و داد نکنید ، باور کنید من از همهمه و شلوغی بدم میومد ! مردم ،...... گناه که نکردم !


داخل کامپیوترم توی درایو E عکس دارم ، خوراک اعلامیه ، عکس پرسنلی نزاریداا ، اونا جلب ترحم نمی کنه !

بعد از مرگم هنوز میت رو زمین مونده هارد کامپیوترم رو بزارید تو ماکروفر ! یه کاری کنید درایو D بیشتر بترکه ! من اندک آبرویی داشتم در این خانواده !!!

روی خرما ها پودر نارگیل نریزید ، هم شکلش خز میشه ، هم بد مزه میشه ! همون گردو بزارید لاش خیلی حال میده ! ( پ ن : هنگام تزئین حلوا دست خود را با آب و صابون بشویید ! )

پنج شنبه ها سر خاکم نیاید چه کاریه ؟ ترافــــیک !

فیس بوکم رو بلاک نکنید ، گهگداری باهاش پست بدید بیاد بالا جیگر رفیقام کباب شه !

به اقوام بگویید از اون تکست های مرگ برام بگن : مثلا هنگام دیدن قبرم بگن : خونه ی نو مبارک !

شایعه کنید قبل مرگش بهش الهام شده بود میمره ! از اون دیالوگ هاست که مو به تن سیخ می کنه هااا !!

در آخر:

هنگام خاک کردنم یک بیل کوچک کنارم بگذارید ، شاید دلم برایتان تنگ شد !
  



جمعه 5 آبان 1391برچسب:, :: 1:46 ::  نويسنده : Mr.SAM

وقت خواب :
بابام : گوشیرو کجا گذاشتی ؟
مامانم : بالا سرت !
بابام : چرا بالا سر خودت نذاشتی ؟
مامانم : چونکه سرطانزاست . . . !
یعنی عشق میچکه ها !
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
به بابام میگم میخوام برم سمت گیاهخواری ! نظرت چیه ؟!
بابام : آفرین پسرم خیلی هم خوبه مگه تو چیت از بـُز کمتره !!
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
مامانم به داداشم گفت برو خیارو گوجه و بادمجون بگیر .
داداشم رفت و اومد جای بادمجون پنیر گرفت .
مامانم گفت : چرا پنیر گرفتی ؟
داداشم : قلم سوم یادم رفت ، گفتم چون کنار خیار و گوجه همیشه پنیر میخوریم شاید پنیر باشه !
حالا مامانم بدتر از داداشم : کاش حدأقل یاد سالاد میافتادی کاهو میگرفتی
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
بابام یه مرغ مینا خریده ، نره ، بهش میگه مرغ سینا
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
یکی از فامیلامون ( دختر ) یک سال مالزی بود ، بعد دو سال رفت کانادا ، تنهام زندگی میکنه . واسه تعطیلات برگشته ایران . خواست بره کیش با دوستش ، باباش اجازه نداد ! گفت نمیذارم تنها بری مسافرت !
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
۱ دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته ؟
من : نه
۳ دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد ؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست ؟
من : نه چطور ؟
یه ذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم !
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم
فک و فامیله داریم ؟
...........................................................................................................................................................
بابام دوآتیشه طرفداره آلمانه . منم اسپانیا . داداشم ایتالیا . این وسط مامانم میگه ” منم طرفداره فرانسه هستم ! ” میگم ” از بازی کدوم بازیکنش خوشت میاد ؟! میگه ” بازیکناشو خوب نمی شناسم ! اما ظرفو ظروفشو خوب می شناسم !

فک و فامیله داریم ؟
...........................................................................................................................................................
امروز از برنامه Google Earth پشت بوم خونمون رو پیدا کردم ! نشون مامانم دادم !
حالا یه نقطه سیاه پیدا کرده کف میزنه و با کلی ذوق و شوق میگه این منم دارم لباس پهن میکنم !
حالا بابام اومده مامانم بهش گفت !
لامصب بابام اومده میزنه پس گردنم میگه چرا عکس مامانتو میذاری تو اینترنت !
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
بابام میگه مربی اسپانیا چرا از مسی استفاده نمیکنه ؟!؟!
فک و فامیله داریم ؟
...........................................................................................................................................................
مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم ، ببینم یه نفر رفته دسشویی قلم پاشو میشکنم !!
فک و فامیله داریم ؟
.............................................................................................................................................................
سره سفره نشستم دارم با اشتها غذامو کوفت میکنم !
مامانم: اه اه اه ! کمتر بخور خوب ا! شیکمت تا وسط سفره اومده ! چاق شدی ! از ریخت و قیافه افتادی ! داری میترکی ! شیکمو ! خیکی ! خپل ! چاقالو!
مامانم چنان فاز منفی داد از فرداش به مدت سه ماه با رنج و مشقت فراوان رژیم گرفتم ، شام نخوردم ، هزار نوع قرص خوردم ، ورزش کردم دهنم صاف شد وزن کم کردم !
امشب سره سفره در حالی که دارم یه سالاد همراه با ماست کم چرب زهره مار میکنم مامانم یه زره نگام کرده میگه :
- ایمااااااااان! خوب یه لقمه غذا بخور نمیمیری که ! نگاه کن ! چقد لاغر شدی ! ضعیف شدی ! صورتت استخونی شده ! از ریخت و قیافه افتادی !
عین این معتادا لاغر مردنی شدنی ! دقیقا مثل این عملیا ! قرصی ! آمپولی ! نی قلیون ! نشکنی ؟!!! اه اه اه اه !
فک و فامیله داریم ؟
.............................................................................................................................................................
فامیلمون زنگ زده میگه میخوام برنامه ورد و پاور پوینت رو نصب کنم ، کدوم دکمه رو بزنم !
فک و فامیله داریم ؟
.............................................................................................................................................................
بابا و مامانم با هم قهر بودن ، بردمشون سینما تا به این بهونه آشتی‌ شون بدم. توی کافی شاپ سینما نشستیم همونجا آشتی کردن . حالا می‌گم پا شین بریم فیلم ببینیم . سر اینکه کدوم سالن بریم و چه فیلمی ببینیم با هم دعواشون شد ، برگشتیم خونه
فک و فامیله داریم ؟ 



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

آمار وبلاگ:  

بازدید امروز : 47
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 132214
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->



خوش آمد گویی

به وبلاگ من خوش آمدید





div align=

www.hamechijozhichi.loxblog.com SCRIPT language=JavaScript type=text/javascript