همه چی جز هیچی
 
 
جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 3:25 ::  نويسنده : Mr.SAM

1- یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.
 2- ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.
3- در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم.
4- سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.
5- تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید.
6- دعای باز شدن بخت رو دور گردنتون آویزون کنید، یه وقت کتابشو دور گردنتون آویزون نکنید که گردن لطیفتون کج می‌شه.
7- پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.
8- رو شکل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، پسرهای خوشگل، هستن دچار مشکل…!
9- توی اجتماع بر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست کنید، همینا هستن که شادوماد می‌سازن واستون.
10- یه کم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و کرم شب و روز و ماسک خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و… نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید.
11- در پوشش دقت کنید، لباس چسب و کوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می کنه، یه پوشش سنگین و اندکی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه.
12- مهمون که میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی کنید، خلاصه یه چشمه بیاین که بعله ما هم هستیم.
13- سعی کنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره که مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد که دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه…
14- تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید، در حرکات و سکناتتون این نظر رو تایید کنید و دنبالشو بگیرید.
15- بلاخره اگه خدای نکرده می‌خواین جزو اون یک میلیون و هفت صد هزار دختر بی شوهر نباشید (تازه اگه همه پسرای این مملکت دوماد شن، که نمی شن) هر چی دارید، رو کنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم کمالات و هنر مندیاتتونه.
16- و اینو بگم که از هیچ دوره زندگیتون به اندازه وقتی که با نامزد محبوبتون زیر سایه درخت توی یه پارک خلوت دارید لذت نخواهید برد، حالا به بعدنش کار ندارم.
 17- …و آخرین توصیه اینکه عوض اینکه توی جریانات عشقی خیابونی و زودگذر غرق بشید و مثل کبک سرتونو زیر برف کنید یه خورده به فکر زندگی آینده‌تون بشید و اینقدر از این دست به اون دست نرید چون کثیف می‌شید، می پکید …



جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 3:22 ::  نويسنده : Mr.SAM

خوردنی باشد: مثل عسل
ساعات مختلف روز: مثل پگاه، سپیده، سحر
اسم جک و جونور باشد!
اعم از پرنده: مثل پرستو، درنا…
حشره: مثل پروانه
چهارپا: مثل غزال
اسم علف باشد: مثل ریحانه، پونه و…
اسم مکان باشد: مثل صحرا، دریا، خاور، ایران
خیس باشد: مثل شبنم، دریا، ساحل، باران.
و کلا هر اسمی تو این مایه ها باشد اسم دختر و در غیر این صورت اسم پسر می باشد



جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 3:19 ::  نويسنده : Mr.SAM

۱٫باباش کارخونه داره ! ۲۵۰۰ تا کارگر دارن , ماهی چند میلیون پول تو جیبی می گیره از باباش !

حقیقت : باباش کارمند جز تو یهاداره ی پیش و پا افتاده است , حقوقش کلا ۲۵۰ هزار تومنه که اونم ۱۵۰ هزارتومنش قسط خونه و یخچال فریزر و این صحبتاست ! ۱۰۰ هزار تومن می مونه براشون ماهی!!

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۲ . بس که خونشون بزرگه ! (مکان : تهرانیا … نیاوران,جردن,… تبریزیها : دخترای تبریز که همشون بچه ولیعصرن!! فکر کنم وسط شهر و پایین شهر دختری وجود نداشته باشه. از هر دختر تبریزی بپرسی بچه کجایی ؟ می گه : ولیعصر – همافر!! , من نمیدونم تو یه فلکه مگه چند تا خونواده زندگی می کنن),وقتی می خواد از اتاقش بره آشپزخونه و برگرده, نفس نفس می زنه ! خونشون دیگه رو متر مربع نیست … با هکتاره !!! یکی هم همش صداش می کنه ! پیشخدمتشونه

حقیقت : خونشون (تهران – شوش . تبریز – ۴۰ متری ) , ۷۵ متری و اجاره ! اونیم که صداش میومد مامان بزرگ پیرشه , نه پیش خدمتشون

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۳ . ۳ تا ماشیندارن … Murano 2009 , BMW 740i , Benz S350 که تو پارکینگ کارخونشون پارکه ! ولی باباش چون می ترسه دخترشو بدزدن! ، براش پراید صندوق دار مدل۷۵ خریده که کسی نفهمه مایه دارن !! آخه یهو دارایی هم بهشون گیر می ده !

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۴ . سرگرمی هاش :سفر به آنتالیا و اقامت تو بهترین هتلش ، پارتی گرفتن تو خونه ی بزرگشونهو وقتی می خواد مطالعه کنه ، می ره تو جکوزی شخصیش …

حقیقت : سرگرمی اصلیش کشیدن موی خواهر کوچیکشه که گریه اش بندازه و خودش بخنده ! گاه گاهی هم بادوستای قشنگش ، می ره کافی نت ، تا این توهمات رو تحویل پسرای لیستش بده !!

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۵ . رو لباس خیلی حساسه !! سفارش می ده داییش که سوییسه ، براش بهترین هارو بفرسته . امکان نداره حتی لباس زیرش ایرونی باشه ! یه لنگه ی جورابش کلی قیمتشه!!

حقیقت : پسر خالش بعد از خدمت مقدس سربازی ، شلوارش رو داده بهش ، از حراجی هم Converse خریده ۱۴ هزارتومن ! دیگه ؟ … با یه تی شرت میکی ماوس و … مانتوشم از این مانتو فقط ۸۰۰۰ تومن خریده !

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۶ . چندین عمل زیبایی انجام داده ! فک و صورت ، بینی ، سینه ، لنگ و پاچه ، …

حقیقت : عمل آپاندیس ، یه بارم دستش در رفته ، مامان بزرگش جا انداخته براش !!

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۷ . بس که پسرا بهش پیشنهاد می دن و این موضوع اذیتش می کنه … بیشتر وقتا خونه است و توسینمای خانگی شخصیش ، فیلم های ۲۰۱۰ رو نیگاه می کنه و حتی ۲۰۱۱ !!!

حقیقت : آنتن تلویزیونشون خراب شده ، ماه بعد درستش می کنن ، فقط شبکه ۴ رو می گیره ! اینم می شینه تماشا می کنه .

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۸ . تو مهمونی های متعدد خونوادگی ، همش براش خواستگار پیدا می شه ، مامانش خسته شده بس که جواب رد به مامان پسرای فامیل و دوستا و آشناها داده !!

حقیقت : مامانش از ترس اینکه هیچ وقت خواستگاری برا دخترش پیدا نمی شه ، مرض عصبی گرفته!

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۹ . قرار بود جای نیکی کریمی ، تو فیلم زن ها فرشته اند از این استفاده بشه ! بخاطرموقعیت باباش ، که تو ایران مطرحه کارخونشون ، رد کرد !

حقیقت : تو تئاتر مدرسه شون بازی می کرد ، که از گروه اخراج شد !!

♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

۱۰ . تو مهمونی که محمدرضا گلزار رو گرفتن ، اینم بود !!! ولی نه اینکه … باباش کلفته ! کاریش نداشتن !

حقیقت : تو عمرش یه بار با پسر رقصیده ، اونم عروسی فامیلشون، با پسرخالش !!





جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 2:31 ::  نويسنده : Mr.SAM

آقايون

* تمامي آقايون شديداً گرفتار کار و بيزنس خودشون هستند

* در حالـي که شديداً گرفتار کار و بيزنس خودشون هستند، ولي در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند.

* در حالـي که در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند، ولي اون ها رو به حساب نمي آرن.

* در حالي که اون هارو به حساب نمي آرن، ولي هميشه يکي تو دست و بالشون هست.

* در حالي که هميشه يکي تو دست و با لشون هست،ولي بازم شانسشون رو روي تور کردن بقيه خانوم ها امتحان مي کنن.

* در حالي که شانس شونو روي بقيه خانوم ها امتحان مي کنن،ولي دستپاچه مي شن وقتي زني ترکشون مي کنه.

* در حالي که دستپاچه مي شن وقتي زني ترکشون مي کنه، ولي بازم درس عبرت نمي گيرن وهنوز هم مي خوان شانس شون رو روي بقيه خانوم ها امتحان کنند.(نمي دونن شانس فقط يک بار در خونهً آدمو ميزنه)


و اما خانوما

* براي بيشتر خانوم ها مهم ترين مسئله ،امنيت مالي است.

* با اين که امنيت مالي برايشان بسيار مهم است،ولي باز هم بيرون مي رن و لباس هاي گرون قيمت مي خرن.

* با اين که هميشه لباس هاي گرون قيمت مي خرن،ولي مدام ميگن که چيزي ندارن بپوشن.

* با اين که مي گن چيزي ندارن بپوشن، ولي هميشه هم قشنگ و شيک لباس مي پوشن.

* با اين که هميشه قشنگ و شيک لباس مي پوشن،ولي مي گن لباس هام ديگه کهنه و درب و داغونه.

* با اين که ميگن که لباس هاشون کهنه و درب و داغونه،ولي انتظار دارن که شما هميشه از تيپ شون تعريف کنيد.

* با اين که هميشه انتظار دارن ازتيپ شون تعريف کنيد، ولي وقتي هم شما اين کار رو مي کنين حرف هاتونو باور نمي کنن.(مي فهمن که داري مخ شونو مي زني)



جمعه 28 تير 1392برچسب:, :: 2:26 ::  نويسنده : Mr.SAM

سال 1230
مرد: دختره خير نديده من تا نکشمت راحت نمي شم…
زن: آقا حالا يه غلطي کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده…
مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا مي خواد بره بقالي ماست بخره. نخير نمي شه بايد بکشمش…
– بالاخره با صحبتهاي زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه



سال 1280
مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط مي کني. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من ميخاي درس بخوني؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين مارک شکر نمي خوره. قول ميده…
مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمي شم. خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت…
– بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه



سال1330
مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري دانشسرا؟ مي خواي سر منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم…
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي کنين آ…
مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمي تونم جلوي اين فسادو بيگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت کيف کوني…
– بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه



سال1380
مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي برموداها) بري بيرون؟ مي کشمت. من… تو رو… مي کشم…
زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثرا).
مرد: من… اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه… نه… نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره…



سال1400
دختر: چي؟ چي گفتي مرتيکه ي ****؟ دارم بهت مي گم ماشين بي ماشين. همين که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشينم مي خوام. ميخواي بري بيرون پياده برو…
باباه:جيکش در نمي ياد…
زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت مي پره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي. باباتم قول مي ده ديگه از اين حرفا نزنه…
– بالاخره با صحبتهاي زن، دختر خونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي گناهکارشو مي بخشه.



چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 14:25 ::  نويسنده : Mr.SAM

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد.   خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.  قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم. خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد. آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم. قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباترمی شود و ممکن است چشم زن های دیگر  بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.بعد گفت که من میخواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگیتان لطمه بزند.خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.آرزویسومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد. خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!  

نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.

قابل توجه خواننده های خانم؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً ادامه را نخوانید! و کلی با خودتون کیف کنید اما !..



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 6:1 ::  نويسنده : Mr.SAM


 

  اصولا شتر ها به چهار دسته اند.

۱. شتر هایی که در خونه ی آدم می خوابند.

۲.شتر هایی که تو خواب پنبه دانه می بینند.

 ۳. شترهايى كه با بارشون گم ميشن

۴.شتر هایی که مطالب را تا آخر میی خونند خوششون می یاد ولی در مورد آن ها نظر نمی دهند.



دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 11:41 ::  نويسنده : Mr.SAM

یکی از دوستام تعریف می کرد : “با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ء ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.
یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.
خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.
اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…
رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟
گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم! 
 



دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 11:30 ::  نويسنده : Mr.SAM

سه تا رفيق با هم ميرن رستوران ولي بدون يه قرون پول . هر کدومشون يه جايي ميشينن و يه دل سير غذا ميخورن و اولی ميره پاي صندوق و ميگه : ممنون غذاي خوبي بود اين بقيه پول مارو بدين بريم : صندوقدار : کدوم بقيه آقا ؟ شما که پولي پرداخت نکردي . ميگه يعني چي آقا خودت گفتي الان خورد ندارم بعد از صرف غذا بهتون ميدم . خلاصه از اون اصرار از اين انکار که دومی پا ميشه و رو به صندوقدار ميگه : آقا راست ميگن ديگه ، منم شاهدم وقتي من ميزمو حساب کردم ايشون هم حضور داشتن و يادمه که بهش گفتين بقيه پولتونو بعدا ميدم . صندوقداره از کوره در رفت و گفت : شما چي ميگي آقا ، شما هم حساب نکردي ! بحث داشت بالا ميگرفت که ديدن سومی نشسته وسط سالن و هي ميزنه توي سرش . ملت جمع شدن دورش و گفتن چي شده ؟ گفت : با اين اوضاع حتما ميخواد بگه منم پول ندادم ..! 



پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 1:16 ::  نويسنده : Mr.SAM

یکی از مشغله های فکری من تو اینترنت اینه که وقتی یکی جمله “بی خیال باو” رو مینویسه منظورش از “باو” چی هست!؟ ینی چی آخه؟ میخواد بگه بی خیال بابا؟ ینی میخواد محاوره ای بنویسه؟ چه ربطی به باو داره!؟ خواهشن اساتید ادبیات فارسی بیان پاسخگو باشن:|



یکی از آشناها تلوزیون ال سی دی خریده بود بهش گفتم مبارک باشه ال سی دیه یا ال ای دی؟ گفت برو بابا ال جیه الجــــی!



وضعیتی شده که هر کی نیکی می‌کنه پای لرزش هم می‌شینه!



امروز فهمیدم چرا دیوار چین جز عجایب هفتگانه ست. آخه تنها محصول چین هست که بیشتر از ۳ روز دووم آورده!



مامانم صبح اومده میگه پاشو یه گله مهمون داره میاد، میگم کیا هستن؟ میگه عمه هات!



همت کنید همه فوتبالیست های به درد نخورُ که میلیادری پول میگیرن بریزیم تو یه DVD بدیم احسان حدادی پرتش کنه وسط بیابون



از این بوگیرهای توالت که اسانس کاپوچینو و یا قهوه داره اصلا نخرید. چون وقتی که میرید کافی شاپ تا براتون قهوه و یا نسکافه میارن، خاطرات زنده می شه!



بنده خدا برای اولین بار می خواست خرید اینترنتی بکنه. الان دو روزه کارت اعتباری اش گیر کرده توی سی دی رام!



شما هم وقتی اس ام اس رو اشتباهی به یکی دیگه می فرستین سکته ناقص می کنین؟!



پسر داییم تو کنکور ۱۰۰ تا مونده به آخر شده بعد داییم شیرینی پخش کرده به داییم میگم چرا خوشحالی حالا؟ گف آخه فک نمیکردم ۱۰۰نفر از این خنگ تر باشن!



مشکلات از جایی شروع شد که به هر کی گفتیم نوکرتیم فکر کرد واقعاً اربابه!



همیشه پدرها به پسرشون به عنوان یه فرصت دوباره نگاه می کنن برای جبران کارایی که خودشون نتونستن بکنن!



بنی آدم ابزار یکدیگرند / در اسگل کردن ز هم برترند

چو عضوی به درد اورد روزگار / دگر عضوها را خنده و هار هار…

شاعر معاصر



بد بیاری مال وقتیه که، بــــد بی یــــــاری …!!!



من آخرشم نفهمیدم ما مردا ” هممون مثل همیم” یا “یکی از یکی بدتریم”!!:)



مامانم اومده میگه: به نظرت افطار چی بخوریم؟

میگم: سبزی پلو ماهی

میگه: گمشو بابا میخوام استانبولی درست کنم!!:|

خب مادر من اینکه میگی “به نظرت” دقیقاً منظورت چیه؟؟:|



ناغافل خوابم برد. وقتی بیدار شدم قوم و خویش دورم جمع شده بودند و فقط حرفهای خوب خوب درباره ام میزدند. اون وقت بود که فهمیدم مردم. فیلم “بهشت میتواند صبر کند (۱۹۴۳-Heaven Can Wait)”



یکی ازسخت ترین کارا تو ایران اینه که وقتی داری از جلوی یه خونه رد میشی که درش بازه، تو رو نگاه نکنی!



المپیک تموم شد، دانلود افتتاحیه اش هنوز برا من تموم نشده!



هـَپـَلبـُلـِت مـُمالـَک چیست؟ عبارتی که دخترا روز تولد دوستشون به هم اس ام اس میدن یا کامنت میذارن!



قاضی: چرا دوست دخترت رو کشتی؟

پسر: اس ام اس ۲۵۰ کلمه ای واسش فرستادم اون فقط جواب داد ok!

قاضی: شما تبرئه شدی میتونی بری:دی

دیوان عدالت اداری:D
من:|
بان کــی مـــون:|
قـــاضی:D
متهم:))
تــرول:|
اولیای دم:|
ایرانسل:|
لورل و هاردی:O
رکس سگ معروف P:
خاله ریزه:|



طرز تهیه کوکو سبزی. گردن خود را مقادیری کج می نمایید، با نگاه گربه شرک وار به خواهر خود مینگرید و میگویید دلم کوکو سبزی میخواد! یه ساعت بعد حاضر و محیاست! نوش جان



یک مرد مجرد برای هضم دلتنگی هاش گریه نمی کنه، میره ۲۰۱۲ PES بازی می کنه! زن واسه هضم دلتنگی هاش گریه نمیکنه، خرید میکنه!!! D:



یه قانونی هست که میگه: شما هیچوقت به چیز غیر ضروری احتیاج پیدا نمیکنید، مگر اینکه اونو داده باشین به یه نفر دیگه..



من راننده تاکسی بشم از اینا می شم که می گم: یه نفر حرکت! بعد که یارو نشست می گم: یه نفر دیگه حرکت…!



خدایا یعنی میشه یه روز یه کیبوردی اختراع بشه که خودش بفهمه کی باید فارسی تایپ کنه کی انگلیسی؟ حروم شد نسلمون از بس به جاه گوگل زدیم لخخلمث!



بعضی ها رو در جوب باید شست … تا لجن ها همه خوشحال شوند که کثیف تر از خودشان هم هست..!!!



خیلی دوست دارم به یکی بگم این دروغایی که میگی راستن!؟



ما به جمله همیشه حق با «مشتری» است اعتراض داریم! (امضا: جمعی از سیارات منظومه شمسی)



فروشنده ی محترم من بقیه پولمو می خوام:-| نه چسب زخم، نه شکلات،نه آدامس شیک، اه اعصاب نمیذارن واسه آدم:|



اگه کسی رو دوس دارین، رهاش نکنین. بگیرین بندازینش تو زیرزمین انقد با کمربند بزنین سیاهش کنین تا اعتراف کنه عاشقتونه!



مامانم سیم کارتشو در آورده میگه فک کنم داره میسوزه نیگا رنگشم داره عوض میشه!!!!:|



مامانم اس ام اس زده: ما خونه داییت اینا هستیم بعد از شام میایم! همه چی تو یخچال هست فقط بپر سر کوچه سوسیس و نون و تخم مرغ بگیر، سوسیس تخم مرغ واسه خودت بپز!:|



هـــــــــی فلانــــــــی؛ تــو را مـن “تــــــــو” کـــردم، وگرنــه کــلمه ی “هوی” هــم زیــادت بــود واســه مــن “شــما شــما” نــکـن:|



خــــــــدایا!!!

یا خیــلی برگردون عقبــــ یا بــزن بره جــلو!

اینــجای فیلم زنــدگیم خیــــــلی خش داره …



دوست بابام, بچه ی ۲ سالشو صدا میکنه “حاج سیّد مَـــهدی” … ۲۲ ساله هستم, منزل “مـَـــــرتیکه” صدام می زنن!!!:دی



زیر آوار آخرین حرفت جا مانده ام

لعـــــنتی

نمی دانی *خداحافظت * چند ریشتر بود!!!



کثیف بودنِ بعضی آدم ها اذیتم نمیکنه! اما بعضیا خیلی پاکن؛ این که قراره اینا گیره اون کثیفا بیُفتن, اعصابم رو خورد میکنه…!



رفیق:!

منفی در منفی نمیشه مثبت، می شه کثافت…!!!

همین!

 



شنبه 20 آبان 1391برچسب:, :: 15:1 ::  نويسنده : Mr.SAM

اینم از عاقبت جری. ناراحت نباش من که خوش حالم . 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 11:8 ::  نويسنده : Mr.SAM

تقلب از کجا آغاز شد...

تاریخچه ی تقلب از جایی شروع میشود که حسن کچل برای نخستین بار به مکتب رفت.

از بد ماجرا همان روز امتحان ماهیانه ی کودکان فلک بخت مکتب بود.

لیک حسن چشمان چپش را بر روی ورقه ی همزاد انداخت تا نکتی بس ارزشمند از ورقه ی فوق الذکر، دشت کند. این بود که اولین تقلب تاریخبشری زده شد ...

البته این تقلب با روش های فوق العاده ابتدایی (البته در مقابل ترفند های کنونی) صورت گرفت.

بدین ترتیب که حسن با کلی زور زدن تن را تکان داد و خود را به بالای ورقه ی همزاد رسانید و خیلی راحت مطالب را دو در فرمود. زان پس تقلب دوران طلایی خود را آغاز کرد. بدین ترتیب که گسترش یافت و مصادیقی متفاوت پیدا کرد. از جمله تقلب های رایج تقلبات سر امتحان، دو در کردن غذا از سلف، تقلب در اتو زدن، تقلب در شماره دادن، تقلب در مخ زنی، تقلب در بازی (که از آن به جر زنی تعبیر میشود) را می شود نام برد.

 





حال روش هایی از تقلب در امتحانات را به نظرتان می رسانیم:

روش های نوشتاری:

1 نوشتن روی کف پا، پس کله، پشت گوش و...

2نوشتن روی میز، پشت نیمکت، زیر نیمکت، پشت مانتوی دختر جلویی و...

3نوشتن روی دستمال دماغی، پاکت نامه و...

4 نوشتن و لوله کردن تقلب و جاسازی آن در سوراخ های مختلفی از جمله دماغ، دهن، فک پایین، دریچه ی آئورت و ...



روش های با کلاس:

1استفاده از ماشین حسابهای مهندسی

2 استفاده از آیینه، موچین، لوازم آرایش، فیلم، عکس



روش های جوادی:

1خر نمودن یک فقره بچه خرخون

2خم کردن سر به روی ورقه ی طرف به صورت تابلو.

۳روش شیمیایی:بدین معنی که مراقب را با انواع و اقسام مواد شیمیایی از هستی ساقط کنید و بعد با خیال راحت دست به کار شوید



توجه:

اگر در این امر تبهر کافی ندارید اصلا سمت این کار نروید که عواقبی جز ضایع شدن، اخراج شدن و تابلو شدن ندارد.

 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:49 ::  نويسنده : Mr.SAM

مهم‌ترین سؤال‌های جهان سوم یا چیزهایی را که دانستنشان برای یک جهان سومی از نان شب هم واجب‌تر است   
 

اجتماعی
کی عاشق کی شده؟
کِی عروسی می‌گیرن؟
مهریه و جهیزیه‌اش چی بوده؟
حامله‌س؟
چی زاییده؟

 هنری
کی چقدر می‌گیره؟
کی با کیه؟
کی با کی به هم زده؟
کی کجا رقصیده؟
 اداری
کی چقدر می‌گیره؟
کی قراره مدیر بشه؟
کِی قراره مدیر بشه؟
کی با مدیر نسبت داره؟
کی با مدیر خوب یا بده؟

 ورزشی
کی چقدر می‌گیره؟
کی قراره مربی بشه؟
کی با مربی به هم زده؟
کی قراره ازدواج کنه؟
کی کجا رقصیده؟

 سیاسی
کی،‌ کیه؟
کی با کیه؟
کی به کیه؟
کی با کی نیست؟
کی، کجا بوده؟

 مراسم عروسی
کی چی پوشیده؟
کی چی خریده؟
کی چی آورده؟
کی با چی اومده؟
کی برای چی اومده؟
کی برای چی نیومده؟

 ترکیبی
کی، کجا و با کی نسبت داشته که حالا داره چقدر می‌گیره؟
کی عاشق کی بوده که حالا چرا بره با یکی دیگه ازدواج کنه؟
کی با کی، از کجا با چی اومده بودن؟
کی با کی بوده که با کی به هم زده و حالا چرا با کی خوب شده؟
کی از کجا‌آورده که تونسته چی بخره؟
مگه کی به کیه که کی، کجا موقع رقصیدن بوده؟! 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:44 ::  نويسنده : Mr.SAM

 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:25 ::  نويسنده : Mr.SAM

A man was praying to god .  
مردی داشت دعا میکرد...

He said, "God؟"
او گفت: خدایا
God responded, "Yes?"
خدا جواب داد: بله
And the Guy said, "Can I ask a question?"
و مرد پرسید: میتونم یه سوال بپرسم؟
"Go right ahead", God said.
خدا جواب داد: بفرما
"God, what is a million years to you?"
خدایا،یک میلیون سال در نظرت چقدره؟
God said, "A million years to me is only a second."
خدا گفت: یک میلیون سال در نظر من یک ثانیه هست.
The man wondered.
مرد شگفت زده شد.
Then he asked, "God, what is a million dollars worth to you?"
بعد پرسید: خدایا یک میلیون دلار در نظرت چقدره؟
God said, "A million dollars to me is a penny."
 خدا جواب داد: یک میلیون دلار به نظرم یک پنی است. 
So the man said, "God can I have a penny?"
پس مرد گفت: خدایا ، آیا میتونم یک پنی داشته باشم؟
And God cheerfully said,
و خدا با خوشروئی گفت،
"Sure!...... .just wait a second."

حتما!.....فقط یک ثانیه صبر کن. 



جمعه 19 آبان 1391برچسب:, :: 1:10 ::  نويسنده : Mr.SAM

 



جمعه 18 آبان 1391برچسب:, :: 23:54 ::  نويسنده : Mr.SAM

 

در این پست چند لطیفه سالم گذاشتم تا باهم سالم بخندیم:

۱-دیوانه ای در کنار استخر ایستاده بود و مرتبا میگفت: سه ... سه... سه...

یکی پیش او آمد و از او پرسید این شمردن ها برای چیست؟ دیوانه او را هل داد و در آب انداخت ادامه داد: چهار... چهار.. چهار...

۲-شبی دزدی در مسجد مشغول جمع کردن فرشهای مسجد بود، از قضا خادم مسجد که به حیاط آمده بود آب دهانی بر زمین انداخت، دزد با مشاهده ی این صحنه رو به خادم کرد و با صدای بلند گفت: حیف که دستم بند است و گرنه حالیت میکردم که آب دهان انداختن به حیاط خانه ی خدا چه معنی داره!

۳-معلم خطاب به شاگرد : پرویز بگو ببینم وقتی میگوییم من حمام می روم، تو حمام می روی، او حمام می رود، این چه زمانی است؟  

آقا اجازه: این که سوال نداره،روز جمعه است دیگه...

 ۴ -سوال: بگو ببینم چه مردی موفق تره؟

ج جواب :مردی که درآمدش بیشتر از خرج زنش باشه.

۵ -در یک میهمانی مجلل میزبان از محمود خان که صدای خوبی داشت خواست که یک دهن آواز بخواند.

محمود خان گفت : دیر وقت است، صدایم باعث زحمت همسایه ها میشه.

صاحب خانه گفت: عیبی نداره، سگ اونا هم هرشب تا صبح پارس میکنه و باعث زحمت ما میشه!

۶-زنی زشت رو به ازدواج نابینایی در آمد. زن پیوسته از زیبایی خود تعریف می نمود و می گفت: افسوس که تو از نعمت دیده محروم هستی و نمی توانی مرا ببینی.

شوهر سرانجام از تعریف های زن به ستوه آمد و گفت: ای خانم اگرچه در وصف خود میگویی راست بود، بینایان نمی گذاشتند تو برای من بمانی.

7-بدبختی این نیست که زن آشپزی بلد باشه و غذا نپزد، بدبختی آن است که زن آشپزی بلد نباشه وغذا بپزد!

۸-روزی از پسر بچه ای پرسیدند: تا کلاس چندم درس خوانده ای؟

گفت دوم.

پرسیدند: چرا درست را ادامه ندادی؟ گفت: کلاس اول را که خواندم، پدرم مرد. کلاس دوم را که خواندم مادرم مرد. ترسیدم که اگه کلاس سوم را بخوانم خودم بمیرم!

۹- پزشکی از خانم پرستار پرسید: امروز قلب شما چطور است؟ 

خیلی خوب دکتر، حتی سه مرتبه به من پیشنهاد ازدواج داده است.

۱۰- دختره از دوستش میپرسه راستی بگو ببینم چطور شد میان این همه خواستگار که برات آمد این یکی که باستان شناسه را انتخاب کردی؟

جواب داد: بی دلیل هم نیست، آخه او تنها مردی است که هرچه از سنم بیشتر میگذره در نظرش ارزش بیشتری خواهم داشت.

چطور؟

یعنی بصورت عتیقه به من نگاه میکنه دیگه...

۱۱- شخصی بهلول را در قبرستان دید از او پرسید: چه میکنی؟ بهلول گفت: همنشینی میکنم با جماعتی که مرا اذیت نمی کنند و اکر از آخرت غفلت کنم مرا یاد آوری و تذکر می دهند،و اگر از آن ها دور شوم غیبت مرا نمیکنند.

۱۲-بارک ا... پسرم که پوست پرتقالت را کف اتوبوس نرختی، من بچه خوب و با تربیت را خیلی دوست دارم حالا بگو ببینم عزیزم پوست پرتقالت کجا انداختی؟ پسر: پوست پرتقال را انداختم تو جیب این آقاهه!  

۱۳-مردی کنار خیابان ایستاده بود و مرتب میگفت سیزده،سیزده. عابری رسید و گفت: سیزده چی؟ گفت: چهارده،چهارده. دیگری آمد و پرسید چهارده چی؟ گفت: پانزده پانزده. از او سوال کردند : چی مشماری: گفت فضول ها را!!

14-بچه: مامان نهار چی داریم؟ مادر باعصبانیت: زهر مار بچه : آخ جون از شر املت راحت شدیم.

                                                                                                                                    شاد باشید



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : Mr.SAM

گاو شما بلده از این کارا بکنه ؟!



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 14:3 ::  نويسنده : Mr.SAM

یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!


با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم


تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه آدم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زودتر از موقع نمرده باشه


زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف ف سالمه یا نه


صبح رفتم کنکور بدم. مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم اینجا برم دستشویی


ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده، واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بغل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم


رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم


رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!


ساعت 5-4 صبح زنگ زده. گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم. میگه خواب بودی؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته


خونه مون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟ میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم


برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم


تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!


بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.
پـَـَـ نــه پـَـَــــ نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف تشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم


داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت. همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم


به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!


رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟ میگه برا کباب؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می خوام


کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه 



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 13:53 ::  نويسنده : Mr.SAM

این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:



دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می‌گفت: جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

اینطوری تعریف میکنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی. 20کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هرکاری کردم روشن نمیشد. وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه میبینم، نه از موتور ماشین سر در میارم!! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو کرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.

دیگه بارون حسابی تند شده بود. با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد. من هم بی معطلی پریدم توش. اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!! خیلی ترسیدم! داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود.

نمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم. تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه میرفت، یه دست میومد و فرمون رو میپیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. اینقدر تند میدویدم که هوا کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش میومد رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین. بعد از اینکه به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم، وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند! یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو، یکیشون داد زد:

ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار شده بود!!!؟ 



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 13:51 ::  نويسنده : Mr.SAM

از بوی گلاب بدم می آید ، همون آب معدنی کفایت می کند ، نگید این رانی هلو دوست داشت ، سنگ قبرش رو با رانی بشوریمااا، من از مورچه ها دل خوشی ندارم!


آقایون فامیل ، به خاطر من سه متر ریش نزارید !

خانوم های فامیل ، خواهشا بالای سر قبرم جیغ و داد نکنید ، باور کنید من از همهمه و شلوغی بدم میومد ! مردم ،...... گناه که نکردم !


داخل کامپیوترم توی درایو E عکس دارم ، خوراک اعلامیه ، عکس پرسنلی نزاریداا ، اونا جلب ترحم نمی کنه !

بعد از مرگم هنوز میت رو زمین مونده هارد کامپیوترم رو بزارید تو ماکروفر ! یه کاری کنید درایو D بیشتر بترکه ! من اندک آبرویی داشتم در این خانواده !!!

روی خرما ها پودر نارگیل نریزید ، هم شکلش خز میشه ، هم بد مزه میشه ! همون گردو بزارید لاش خیلی حال میده ! ( پ ن : هنگام تزئین حلوا دست خود را با آب و صابون بشویید ! )

پنج شنبه ها سر خاکم نیاید چه کاریه ؟ ترافــــیک !

فیس بوکم رو بلاک نکنید ، گهگداری باهاش پست بدید بیاد بالا جیگر رفیقام کباب شه !

به اقوام بگویید از اون تکست های مرگ برام بگن : مثلا هنگام دیدن قبرم بگن : خونه ی نو مبارک !

شایعه کنید قبل مرگش بهش الهام شده بود میمره ! از اون دیالوگ هاست که مو به تن سیخ می کنه هااا !!

در آخر:

هنگام خاک کردنم یک بیل کوچک کنارم بگذارید ، شاید دلم برایتان تنگ شد !
  



جمعه 5 آبان 1391برچسب:, :: 1:46 ::  نويسنده : Mr.SAM

وقت خواب :
بابام : گوشیرو کجا گذاشتی ؟
مامانم : بالا سرت !
بابام : چرا بالا سر خودت نذاشتی ؟
مامانم : چونکه سرطانزاست . . . !
یعنی عشق میچکه ها !
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
به بابام میگم میخوام برم سمت گیاهخواری ! نظرت چیه ؟!
بابام : آفرین پسرم خیلی هم خوبه مگه تو چیت از بـُز کمتره !!
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
مامانم به داداشم گفت برو خیارو گوجه و بادمجون بگیر .
داداشم رفت و اومد جای بادمجون پنیر گرفت .
مامانم گفت : چرا پنیر گرفتی ؟
داداشم : قلم سوم یادم رفت ، گفتم چون کنار خیار و گوجه همیشه پنیر میخوریم شاید پنیر باشه !
حالا مامانم بدتر از داداشم : کاش حدأقل یاد سالاد میافتادی کاهو میگرفتی
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
بابام یه مرغ مینا خریده ، نره ، بهش میگه مرغ سینا
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
یکی از فامیلامون ( دختر ) یک سال مالزی بود ، بعد دو سال رفت کانادا ، تنهام زندگی میکنه . واسه تعطیلات برگشته ایران . خواست بره کیش با دوستش ، باباش اجازه نداد ! گفت نمیذارم تنها بری مسافرت !
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
۱ دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته ؟
من : نه
۳ دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد ؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست ؟
من : نه چطور ؟
یه ذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم !
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم
فک و فامیله داریم ؟
...........................................................................................................................................................
بابام دوآتیشه طرفداره آلمانه . منم اسپانیا . داداشم ایتالیا . این وسط مامانم میگه ” منم طرفداره فرانسه هستم ! ” میگم ” از بازی کدوم بازیکنش خوشت میاد ؟! میگه ” بازیکناشو خوب نمی شناسم ! اما ظرفو ظروفشو خوب می شناسم !

فک و فامیله داریم ؟
...........................................................................................................................................................
امروز از برنامه Google Earth پشت بوم خونمون رو پیدا کردم ! نشون مامانم دادم !
حالا یه نقطه سیاه پیدا کرده کف میزنه و با کلی ذوق و شوق میگه این منم دارم لباس پهن میکنم !
حالا بابام اومده مامانم بهش گفت !
لامصب بابام اومده میزنه پس گردنم میگه چرا عکس مامانتو میذاری تو اینترنت !
فک و فامیله داریم ؟
............................................................................................................................................................
بابام میگه مربی اسپانیا چرا از مسی استفاده نمیکنه ؟!؟!
فک و فامیله داریم ؟
...........................................................................................................................................................
مامانم اومده میگه سرویس بهداشتی رو الان جرم گیری کردم و برقش انداختم ، ببینم یه نفر رفته دسشویی قلم پاشو میشکنم !!
فک و فامیله داریم ؟
.............................................................................................................................................................
سره سفره نشستم دارم با اشتها غذامو کوفت میکنم !
مامانم: اه اه اه ! کمتر بخور خوب ا! شیکمت تا وسط سفره اومده ! چاق شدی ! از ریخت و قیافه افتادی ! داری میترکی ! شیکمو ! خیکی ! خپل ! چاقالو!
مامانم چنان فاز منفی داد از فرداش به مدت سه ماه با رنج و مشقت فراوان رژیم گرفتم ، شام نخوردم ، هزار نوع قرص خوردم ، ورزش کردم دهنم صاف شد وزن کم کردم !
امشب سره سفره در حالی که دارم یه سالاد همراه با ماست کم چرب زهره مار میکنم مامانم یه زره نگام کرده میگه :
- ایمااااااااان! خوب یه لقمه غذا بخور نمیمیری که ! نگاه کن ! چقد لاغر شدی ! ضعیف شدی ! صورتت استخونی شده ! از ریخت و قیافه افتادی !
عین این معتادا لاغر مردنی شدنی ! دقیقا مثل این عملیا ! قرصی ! آمپولی ! نی قلیون ! نشکنی ؟!!! اه اه اه اه !
فک و فامیله داریم ؟
.............................................................................................................................................................
فامیلمون زنگ زده میگه میخوام برنامه ورد و پاور پوینت رو نصب کنم ، کدوم دکمه رو بزنم !
فک و فامیله داریم ؟
.............................................................................................................................................................
بابا و مامانم با هم قهر بودن ، بردمشون سینما تا به این بهونه آشتی‌ شون بدم. توی کافی شاپ سینما نشستیم همونجا آشتی کردن . حالا می‌گم پا شین بریم فیلم ببینیم . سر اینکه کدوم سالن بریم و چه فیلمی ببینیم با هم دعواشون شد ، برگشتیم خونه
فک و فامیله داریم ؟ 



جمعه 5 آبان 1391برچسب:, :: 1:34 ::  نويسنده : Mr.SAM

۱) با عصبانیت برین جلوش و تو چشاش زل بزنین و بگین چیه به من خیره شدی ؟ چیزی میخوای ؟ به غیر از من کس دیگری هم هست که بتونی نگاش کنی ...... همش خیره شدی به من که چی بشه ؟ حالا اینا به کنار . چرا چشمک میزنی ؟ چرا ابروهاتو واسه من بالا و پایین می کنی ؟ خجالت بکش. شرم کن . 05 نکنه در موردم فکرای بد میکنی ؟ اصلا چه معنی داره یه دختر به پسر چشمک بزنه

۲ ) اگه دیدین دختر با عجله داره راه میره یا اگه دیدین یه دختر داره میدوه... شما از پشت سر دنبالش کنید و بگین آی دزد آی دزد بگیرینش دار و ندارم رو برد ... اگه دختر وایساد و شما رو نیگاه کرد بازم داد بزنید که : دزد همینه که ایستاده . اگه دختر ترسید و پا به فرار گذاشت خوش به حالتون میتونید یه تعقیب و گریز حسابی راه بندازین و از این کار لذت ببرین ولی اگه وایساد و فرا نکرد برای اینکه ضایع نشین به دویدن ادامه بدین و بازم داد بزنید آی دزد....

۳ ) توی تاکسی اگر یه دختر کنارت نشسته بود .. وقتی که خواستین پیاده بشین بهش بگین مگه نمیای ؟اون هاج و واج شمارو نگاه میکنه . بهش فرصت ندین و بگین چرا انقدر زود جا زدی ؟ بعدش در تاکسی رو ببندین و برین و ما بقی ماجرا رو به افراد حاضر در تاکسی واگذار کنید

۴ ) توی پارک با عجله برین کنارش بشینین و بگین معذرت می خوام دیر کردم . خب چیکارم داشتی که گفتی بیام اینجا ؟ ( باید یه جایی باشه که چند نفر حضور داشته باشن ) معلومه که اون انکار می کنه . بعدش نوبت شماست فوری بگین مگه نگفتی بیا اینجا این رنگ لباسمه و این رنگ روسریمه ؟ باز هم اون انکار میکنه . شما این طوری ادامه بدین : خب اگه از اینایی که اینجا نشستن خجالت میکشی بریم یه جای خلوت... مطمئن باشید اون داغ میکنه . بعدش شما با عصبانیت بلند شین و یه کاغذ جلوش بندازین سر کا گذاشتی منو ؟ بیا اینم شماره ای که دادی ... دیگه به من زنگ نزن وگرنه می دمت دست پلیس بعدش ول کنین برین

۵ ) توی جمع یه سی دی بهش بدین . بگین خیلی باحال بود دستت درد نکنه ... اگه بازم از اینا داری بهم بده قیمتش هرچی باشه قبوله .... اونم اینور و اونورو نیگاه میکنه میگه اشتباه گرفتی آقا ( یا شایدم فوش خار و مادر بکشه به جونتون ) شما هم طوری وانمود کنین که انگار حواستون نبوده توی جمع هستین و ازش معذرت بخواین و برین سر جاتون بشینین .

۶ ) مثل معتاد ها خودتون رو به موش مردگی بزنین و برین جلو و به لهجه ی معتادی بگین : خانوم دشتم به دامنت از اون چیزا که دیلوز دادین باژم هملاتون هشت ؟ دالم میمیلم از خمالی به جون تو . هرچی منتظل موندم نیومدین و خیلی شانش آولدم که اینجا پیداتون کلدم بیا اینم پولش ... اون رنگ عوض میکنه ( سیاه سفید سرخ قهوه ای آبی ) و انکار میکنه ولی شما ول کن نشین و هی پیله کنین ... دوباره انکار میکنه .... شما بگین : خانوم من شبا لوی ژوغال می خوابم من به اندازه ی کافی شیاه هشتم خواهشا تو دیگه مالو شیاه نکن.... 



جمعه 5 آبان 1391برچسب:, :: 1:13 ::  نويسنده : Mr.SAM


 

غضنفر در گوش راننده پچ پچ میکرده.میگن چی میگه؟
راننده میگه:بابا دیونم کرده میگه چپ کن بخندیم!
.............................................................................................................................................................
اومدم یه فیلم دانلود کنم time داد که ۸ سال و ۶ ماه و ۲۱ ساعت دیگه دانلود تموم میشه !
من
لپ تاپ
ایرانسل خطاب به مبین نت
مخابرات
ایست بازرسی سر اتوبان بابایی
پسرم تو ۸ ساله آینده
زنم 

............................................................................................................................................................

زندگی هر انسانی چیز هایی هست که به‌‌ خودش هم مربوط نیست

.

.

.

 چه به رسد به‌‌ شما دوست عزیز!
............................................................................................................................................................

۱ قانون تنبلی هست که میگه :
اگه یه چیزی افتاد پشت تختت ، برای همیشه اونجا میمونه !

............................................................................................................................................................

قبول دارين؟
بعضی آدمها ،مثل سوراخِ اولِ کمربند، همیشه هستند ولی به درد نمیخورند!؟

............................................................................................................................................................



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

آمار وبلاگ:  

بازدید امروز : 38
بازدید دیروز : 56
بازدید هفته : 94
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 132261
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->



خوش آمد گویی

به وبلاگ من خوش آمدید





div align=

www.hamechijozhichi.loxblog.com SCRIPT language=JavaScript type=text/javascript